غزلي از س.گ (ناري)    :                   

س.گ به پیام : پيام

طوطي است اين كه ز منقار شكر مـــــــي ريزد؟!

شكر افشان كندم كاش، سپس بـگريزد

شاه نظمست مگر او، كه خرد شعــــــــــرش را 

ميزند بوسه و چون حلقه به گوش آويزد؟!

اين چه شعرست، كه از چشمه ي آبستن طبع

ميكند جاري و در بحر ورق مي ريـــــزد؟!

مگذر اينگونه شكر ريز ، زسوداگه قــــــــــــــــند

ز حسد قند فروش آيد و خـــــــونت ريزد

عمده بفروش و مكن خرد، شكــــــــــــردانت را

خـرده در مور و مگس وسوسه مي انگيزد

با حضور تو هــــــرآنكس به غزل دستي داشت

گــــيج بودم، ز سرودن ز چه مي پرهيزد!

گرچه در شعر و سخن حـــــل مسائل مي كرد

باز در مـــــــــــكتب اشعار تو در جا ميزد

طبع آبستنم از بستر مـــــــــــــــــنظومه ي تو

دوش با درد تو فارغ شد و فـــــــــرياديزد:

 

شرر شعر تو ، ((ناري))، بود از شور ((پيام))

ور نه از آتش خاموش چه بر مــي خيزد؟!

.................................................