برای وحشی...
نی به آتش گفت کین آشوب چیست
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست
گفت آتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنیت را سوختم
نی به آتش گفت کین آشوب چیست
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست
گفت آتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنیت را سوختم
سلام. دوستان عزیزم چند روزی نمیتونم زیاد به وبلاگم بپردازم.
از این بابت باید از شما پوزش بخوام. ولی به هر حال کاره دیگه. پیش میاد.
احتمالا ۱ ماهی اوضاع من و وبلاگم به همین شکله. البته در طول این چند ماهی
که در خدمت شما بودم سعی کردم در این جا فضایی رو فراهم کنم که اگر یک همچین
غیبتی پیش اومد و نتونستم به وبلاگ بپردازم به اندازه ی کافی مطلب برای بازدیدکننده های
محترم وبلاگم گذاشته باشم تا اونها رو مشغول کنه.
امیدوارم در آینده ی نزدیک بتونم باز با دست پر و طرح های جدید به این تار نگار بپردازم.
برای یادگاری چند رباعی از خودم در این پست میذارم.
منتظر حضور مجددم باشید. باز هم بر می گردم
به کامنتهای شما جواب خواهم داد.
شاد و پیروز باشید.
*****
در کار زمانه عقل در می ماند
می گردد و خلق را می گرداند
بد عهدی روز گار و دل بستن تو
این هر دو مرا چه سخت می گریاند
.........
در بازی دهر بی کمالان بردند
تاریکدلان و بد سگالان بردند
سودایی معرفت به سودی نرسید
انگور رسیده را شغالان بردند
.........
گوییم رموز زندگی را با تو
فریاد مکش سکوت کن تند مرو
خر باش مبین مفهم چیزی مشنو
کینجا پنج است حاصل دو با دو
...........
آن مه که به حسن روی خود می نازد
بر عاشق بینوا چه خوش می تازد
گو تکیه مکن به این و آن کاندر گور
مورت به حساب کار می پردازد
........
عشقست که می کند ز اندامم پوست
یار است که هرچه می رود بر من از اوست
جور است که می کنی دمادم با من
خون است که می چکد ز دستت ای دوست
(س.گ)